من ندانم به نگاه تو چه رازیست نهان
که من آن راز توان دیدن وگفتن نتوان...
من ندانم به نگاه تو چه رازیست نهان
که من آن راز توان دیدن وگفتن نتوان...
ای که از اول جاده به سکوت شدی گرفتار
منو از خاطره کم کن
تا ابد خدانگهدار...
لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام ،مستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
عاشقی جرم قشنگیست
به انکارش مکوش...
من از چشمان تو چیزی نمی خواهم..
به جز گاهی ،نگاهی اشتباهی
به من چیزی بگو از عشق
ازاین حالی که من دارم
من از احساس شک کردن به احساس تو بیزارم...
پی کلام نگرد!!!
آنچه میخواستی نگاهت گفت... .
همچو عکس رخ مهتاب که افتاد در آب...
در دلم هستی و بین من وتو فاصله هاست...
نگاهت چه رنج بزرگی است...
وقتی...
به یادم می آورد چه چیزهای فراوانی را
هنوز به تو نگفته ام ...
ما چون دو دریچه روبه روی هم
آگاه زهر بگو مگوی هم
هر روز سلام وپرسش وخنده
هر روز قرار روز آینده...
دل به شاگردی عشققش دادم
یک زیان کردم و استــاد شدم
چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد ...
هرچه میخواهمت از یاد برم ممکن نیست...
من تورا دوست نمی دارم
اگر بگذاری..!!
یکی باید باشد که آدم را صدا کند
به اسم کوچک اش هم صدا کند
یک جوری که حال آدم را خوب کند
یک جوری که هیچ کس دیگر بلد نباشد
یکی باید آدم را بلد باشد
چه سخته در جمع بودن
ولی در گوشه ای تنها نشستن
به چشم دیگران چون کوه بودن
ولی در خود به آرامی شکستن
برای یک بار هم که شده
یک روز کاملا از زندگیت لذت ببر
گاهی باید مشکلات فراموش بشند
گاهی باید بدانیم مشکلات همیشه هستند
اما زندگیه واقعی تنها دو روزه
درسته عجیبه که بخواهیم
در غصه ها و غم ها لبخند بزنیم
اما همین لبخند تو ممکنه
مشکل گشای مشکل دیگری باشه
شاید یکی دوست دارد
هر روز خنده ات را ببینه
چرا هر دم ز هجر خود برایم غصه میسازی
مثال آدمی لجباز ز کاهی کوه میسازی
گاهی دلت از آدمایی میگیره
که فکر میکردی
باهمه ی آدمای کنارت فرق دارن
اونجاست که اشک تو چشمات جمع میشه
و پیش خودت میگی تو دیگه چرا؟؟؟
میدونی چرا باختی؟
چون وقتی خواستی من ببازم
یادت رفت که من یارت بودم نه حریفت
برای خودت زندگی کن
کسی که تو را دوست داشته باشد
با تو میماند برای داشتنت میجنگد
اما اگر دوستت نداشته باشد
به هر بهانه ای میرود